راننده منتظر بود تا تاکسی پر بشه و حرکت کنه بالاخره تاکسی پر شد و راننده آماده حرکت شد. یکی از مسافر ها به راننده گفت: من پول گنده دارم. راننده : خب خدا بیش ترش کنه برات! مسافر: منظورم اینه که پول خرد ندارم برای کرایه! راننده: انقدری که به فکر خرد کردن پول مسافر هاییم به فکر نون زن و بچه مون نیستیم! مسافر: به فکر رانندگی هم نیستی که داری میری توی شکم ون! راننده سریع دست اش رو داد این ور و ون رد شد! مسافر هم با ت دادن سر تاسف پیاده شد! یک مسافر دیگه یک عید و یک دیدگاه تازه !
ماجرای گربه با ملاحظه!
یک تاکسی و حرف های دل!
راننده ,مسافر ,فکر ,تاکسی ,پول ,ون ,به فکر ,تاکسی پر ,توی شکم ,میری توی ,داری میری
درباره این سایت